با خاطراتم بمان مارتا

ساخت وبلاگ
 دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰سلام مارتا این سومین بار هست که این مطلب رو مینویسم!کامل نوشتم اما همه نوشته ها پاک شد حلا سعی میکنم خلاصه ای بنویسمشب نهم مرداد من و فهیمه و بابا راتا و انا رفتیم اون ور خونه بچه ها توی حیاط تولد. عباس‌ واسه شام نون وکباب گرفته بود و محمد قدسی کیک از تمشک اینترنتی سفارش داده بودن. شب خوبی بود.کتاب دنیای سوفی که من توسط فهیمه برای آنا خریدم بهش دادم اما معلوم بود جذبش نکرد! شاید چون ۶۰۰ صفحه بود. با خاطراتم بمان مارتا...
ما را در سایت با خاطراتم بمان مارتا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 128 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:12

 سه شنبه ۹ شهریور ۱۴۰۰مارتا سلام حالت چطوره حال تو هم گرفته هست؟هرگز فکر نمیکردم موقع گوش دادن به یه داستان حالم اینطور گرفته شه!اونم داستان مفرحی مثل آس و پاس‌های جرج اورولاین روزها کمتر کتاب میخونم، بیشتر کتاب گوش میدم.گوش دادن کتاب بجای خوندن چیزی نیست که ناراحتم کرده، حال بد بخاطر خاطراتی هست که به بدی جا گذاشتم!یاد تعریف پر شور مامان افتادم و تشویق ما به خواندن کتاب.یاد هتل امید افتادم و دعوت به کار من به عنوان رسیپپشنیست.من چه کردم مامان با خاطراتم بمان مارتا...
ما را در سایت با خاطراتم بمان مارتا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 128 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:12

 شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۰سلام مارتا،بدون اینکه بیرون برم  کرونا گرفتم بنظرم از پرستارم فهیمه گرفتم.دوز دوم واکسن رو زده بودم آستارازینکا، دوز سوم برنامه دولت عوض شد، تلفن که زدم گفتن واکسن پاستوکوک، محصول مشترک ایران و کوبا.قبل از اینکه بزنم،  گرفتم. ۴۸ ساعت تب ۳۸و نیم بعد که تب اومد پایین گلو درد آمد.خانم جعفری پرستار دید تب دارم ترسید راتا رو کشوند اینجا.شب آقای forget آمد نفری ۳۲۰ از من و مهدی گرفت جواب مهدی منفی و من مثبت. با خاطراتم بمان مارتا...
ما را در سایت با خاطراتم بمان مارتا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dordinoosha بازدید : 117 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:12